بزرگداشت حافظ
امشب در کانون طاها بزرگداشت حافظ برگزار شد... کسی شعری خواند و کسی به قول خود مناظره ای با حافظ ترتیب داده بود ونفر اول مقاله هم به جای آنکه چکیده ای از مقاله اش را تنظیم کند .. 20 صفحه مقاله را زده بود زیر بغلش و قصد داشت تمام آن را برای جمع بخواند تا دیگران بفهمند که او برای چه اول شده است ....گروه موسیقی چکاوک هم برنامه داشتند... من به همراه(س) و(ا)رفته بودم...یک نکته : من شخصیت های مازندرانی را بهتر از گرگانی ها می شناسم....در جمع این همه گرگانی من خیلی غریب بودم....جالب ترین قسمتش ،شنیدن شعری بود که شاعر به نام کریمی خواند....به خودم امیدوار شدم...چطور بعضی با این اعتماد به نفس نام خود را شاعر می گذارند؟از همه بدتر لحن عجیب و خالی از لطافتش بود ...
مثل همیشه برگزاری هر همایش خالی از پشت صحنه ها نیست.... در جریان اجرای برنامه ی موسیقی ،متوجه شدیم (ح) یه لحظه نفس کم آورد ... کاملن محسوس بود... بعد از برنامه تازه متوجه شدیم چه اتفاقاتی برای این گروه رخ داده است...شاید نحوه ی برخورد دیگران با هر گروه هنری را ، کلاسی که گروه ، برای خود در نظر می گیرد تعیین می کند..اگر این گروه هم با چشمداشتی صرفن مادی پا روی سن می گذاشت ... شاید قدر و منزلتشان از سوی مجریان بیشتر در نظر گرفته می شد... طبق معمول (ح) با اعصابی به هم ریخته از کارو رفتار این و آن حرف می زد.... اما در کل اجرای خوبی داشتند....
حافظ هم مقامش پاس داشته شد... گروهی آمدند و نشستند و حرف زدند و بی آنکه بفهمند حافظ شاعر چه دوره ای بود و چه حرفی برای گفتن داشت و دلیل بزرگیش چه بود ،،،کیک و ساندیسشان را خوردند و بعد دست زدند و فردا به همکارانشان پز خواهند داد که : دیشب همایش نیامدی؟ من رفته بودم اینم مدرک.....و خودکاری که ابتدای همایش دریافت کرده است را نشان همکار مغبون خود خواهد داد و با سربلندی به خود پوزخند خواهد زد که :خودمانیم هیچی نفهمیدیم......
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر