۱۳۸۸ مهر ۱۳, دوشنبه

این روزها..

شب به گلستان (؟؟!!!!)تنها منتظرت بودم......
باده ی ناکامی در هجر تو پیمودم.............
منتظرت بودم..
منتظرت بودم....
.
.
امروز «تیوب رز» با برادراش اینجا بودند...همه چیز خوب بود.... اما «جواد» یکی از برادرای «تیوب رز» آخر کار روبه مادر گفت: حاج خانم تا می تونید مهرانه رو ببینید که قراره از اینجا بره....مادر لبخند کم رنگی زد و بدون هیچ جوابی به من نگاه کرد.... وفقط من می دونستم که در نگاه مادر هیچ حسی از دلتنگی نیست...خیلی بده که بدونی ،غیر از نقش وزین عصای پیری که باید به خوبی و بی نقص اجراش کنی، هیچ محلی از اعراب نداری... خوب میشه فهمید که مادر برام نقشه کشیده تا آخر عمر پیشش بمونم....
این چند روز پشت هم مهمون های رنگ و وارنگ داریم..... مثلن میان که لطف کنند و من رو از رو دست مامان بردارند... یکی ازم خواست که به حسن هایی که دارم؟؟؟!!!!!! «و احتمالن حساب بانکی و شغل ثابت و مطمئن تدریس مد نظر بود» چادری شدن رو هم اضافه کنم.... اون یکی تمام داشته های منقول و غیر منقولش روبا خودش آورده بود و فکر کنم یه زیر شلواری هم به قول مستر بین زیر شلوارش پوشیده بود و احتمال داده بودکه من با دهان باز ..منتظر رسیدن این شاخ شمشاد نو ظهور از ریشه در آمده ، بودم و با جمله های تاکیدی ، وصلت رو مبارکباد می گفت. و فکر می کنم در راه برگشت به قصر بی عروسش ، فحشی نمونده که نثارم نکرده باشه....بعضی چیزها رو میشه بو کشید....یکی دیگه هم پست بالایی که در یکی از شرکت ها داشت رو به رخم کشید و با نگاهی عاقل اندر سفیه ، ازشاغل بودنم خندش گرفت و گفت :چندغاز حقوق معلمی رو نمی خواد و ترجیح میده که به بچه های بالقوه ای که بدون خواست من قرار بود به دنیا بیاند رسیدگی کنم.. حالا دارم وضعیت خودم رو با خواهر زادم مقایسه می کنم...که به احتمال قوی با چادر از مشهد مقدس؟؟؟!!! برمی گرده با لبخندی روی لب و اظهار خوشحالی از کلاهی گشادی که سرش رفته.....هیچ وقت نمی خواستم جای اون باشم....هیچ وقت..... فکر می کنم بعد از این همه مبارزه، این نوع برخورد و درخواست یه فحش و تو دهنی به تمام این سالهای تحملم......
پیوست 1:یکی می گفت من خیلی احمقم..... یکی می گفت من خیلی بچه ام... اون یکی می گفت.... شاید... شاید.... شاید... ولی عاشق این حماقتم هستم... و بچگیم...کاش یکمی از این حماقت و بچگی هم در خیلی ها بود.......

پیوست 2:این روزها منتظرت بودم....خیلی...گفته بودی که میای.....ولی ..........بهتر که نیومدی...

پیوست 3..منظور از مستر بین (حمید ماهی صفت) نمی دونم دقیقن چی صداش می کنند.

۱ نظر:

من گفت...

راستی اون مستر سین بود که زیر شلواری پوشیده بود! نه مستر بین!!!!!!!!!!!!!
خوب کردی تو دهنی زدی به مدیرتون کیف کردم. ولی خودمونیم یه وقت دردسر برات درست نکنه؟ می دونی من خیلی ترسوام!!