۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

دختر ناخلف مادر...

من ....دختر ناخلف مامان...
امشب با مادربحث کردم.... بگومگو شاید بهتر باشه... یه عمر با چند لیتر شیری که بهم داده ،که اغلب هم تو معدم باقی نمی موند وبا آروغ بالا می آمد ... تو سرم زد و از من تقاص شب بیداری ها و گهواره تاب دادن ها و ترو خشک کردن ها رو گرفت....مشکلش اینه که نمی خواد تفاوت فردی وتفاوت سلیقه و حق انتخاب و اختیار رو قبول کنه. انتظار داره همه مثل اون رفتار کنند .فکر نمی کرد باهاش برخورد کنم... ولی لازم بود...اصلن هم ناراحت نیستم. کارمم خیلی درست بود... ظرفیت من هم حدی داره ..نمی خوام فرشته باشم...می خوام خودم باشم...فقط خودم..نه هیچ کس دیگه....

هیچ نظری موجود نیست: