من با تو تنها نیستم
من با تو تنها نیستم
من با تو تنها نیستم
هیچ کس با هیچ کس تنها نیست
هیچ کس با هیچ کس تنها نیست
هیچ کس با هیچ کس تنها نیست ................
شب از ستاره ها تنها تر است....(شاملو)
شب ،صدای غورباغه ها .... من، پنجره ،کوچه ووووووو لخ لخ کفش عابری که همین الان گذشت...
خوابم میاد اما اصلا نمی تونم بخوابم.....ماه رمضان داره پوزه ی نامبارکش رو وارد زندگی ما - مردم- می کنه ... و من باید دوباره دروغ بگم..به خودم ...به مامان ...اوه یادم باشه درست و حسابی سر خدای مامان گول بمالم که دیگه به فکر نماز روزه ی من نیفته.....
پیوست 1: یاد یه آهنگ قدیمی مازندرانی افتادم... اما اولش یادم نمیاد....اسم آهنگ شوپه بود...زمبه خدا ..خدایا که فصل شوپه بوره در...پاییز بیه ...تا بَ تونم ...شه بینجه بَ زِنِم کَر..........
پیوست2: نمی دونم غورباغه رو درست نوشتم یا نه .....اصلا یادم نمی یاد چه شکلی بود...حوصله ی نگاه کردن هم ندارم...بی خیال هویت غورباغه که با املای من عوض نمی شه؟ می شه؟ مهم اینه که این موجود کوچولوی بی آزار هست که شب ها تو شالیزار ،ابوعطا بخونه « وقتی آب تو این مملکت سربالا میره» ،« وقتی ماها نمی تونیم بزنیم زیر آواز!!!!»....یه چیز دیگه هم هست ...شاید من سوادم نم کشیده!!؟؟؟؟؟که البته ....باز هم مهم نیست... چون دیگران - همون عبدلی دست فروش و ممد آقا بقال- باور دارند خورجین سواد من سنگینه...بقیه هم که خودشون از این اشتباها زیاد دارند...پس چه اهمیتی داره؟
پیوست 3: خیلی چرت وپرت نوشتم.......
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر