5 سال گذشت.... 5 سال.... و من در حسرت خنده ی شادمانه اش هر شب یک دقیقه سکوت می کنم.....به امید فردایی تازه برای روح بزرگی که در چمبر دردی سمچ ، تلخ و غم زده لبخند می زند
۱۳۸۸ مرداد ۱۳, سهشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
سکوت دیگر آرامم نمی کند....واژه ها از من رهایی می خواهند وآزادی....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر