دارم دیوانه می شم.......همراه با رنج دختر ی که نمی تونم براش کاری انجام بدم ، اینبار ، یکی از دانش آموزان سیستانی سال دوم ،که قراره به غول نتراشیده ایی 3-2برابر سن خودش فروخته بشه- واز دست هیچ کس کاری ساخته نیست!!!....ومن گریه می کنم ....تنها همین کار ازمن ساخته است - گریه - .....یک کار بی خود وعبث........امروز با دیدن صورت ورم کرده وچشمان سیاه شده ی سمیرا ،یاداتفاق 4 سال قبل افتادم ومارال،- دانش آموز ترکمنی که با کتک به خانه ی بخت فرستاده شد و درست 1ماه بعد خبر خود سوزیش رو شنیدم.............
هنوز نفهمیدم که این مردمان وازده ، دل مرده ، بی انگیزه ، که تمام افق دیدشون محدود به قله ی صورتشون می شه ،چه حسی نسبت به بچه هاشون دارند؟چه تضمینی ، چه امنیتی برای بچه هاشون فراهم می کنند؟چه تفاوتی بین بچه ها وگوسفنداشون قائلند؟چه دلیل موجهی باعث می شه که هرسال شکم زنان .....
خسته شدم......خسته شدم از بس شاهد درد دخترانی بودم که هر نوع بدبختی رو تحمل می کنند. گدا صفت بزرگ می شن. موردهر نوع سوء استفاده ای از طرف پدر وبرادروعمو وپسر عمو..... قرار می گیرند. به حد اقل قانع اند . وتنها لذت ممکن و بکر خودشون رو با روح خشن مردی از قماش پدران وپدربزرگان قسمت می کنند...... خسته شدم از ناتوانی دستهای خودم. از کارهایی که نمی تونم انجام بدم... از حمایتی بیهوده با اشک ...... دیروز مارال...امروز سمیرا وفردا خدا می داند کدام دختر بلوچ ،ترکمن یا سیستانی .......... دلم برای ناتوانی خودم می سوزد...برای خودم و برای سهم نداشته ی دخترانی که تنها پناهشان دیوارنامطمئن مدرسه ایی است که گاه توهین معلم احمقی تمام آن را در دل نازکشان به یکباره فرو می ریزه.......
هنوز نفهمیدم که این مردمان وازده ، دل مرده ، بی انگیزه ، که تمام افق دیدشون محدود به قله ی صورتشون می شه ،چه حسی نسبت به بچه هاشون دارند؟چه تضمینی ، چه امنیتی برای بچه هاشون فراهم می کنند؟چه تفاوتی بین بچه ها وگوسفنداشون قائلند؟چه دلیل موجهی باعث می شه که هرسال شکم زنان .....
خسته شدم......خسته شدم از بس شاهد درد دخترانی بودم که هر نوع بدبختی رو تحمل می کنند. گدا صفت بزرگ می شن. موردهر نوع سوء استفاده ای از طرف پدر وبرادروعمو وپسر عمو..... قرار می گیرند. به حد اقل قانع اند . وتنها لذت ممکن و بکر خودشون رو با روح خشن مردی از قماش پدران وپدربزرگان قسمت می کنند...... خسته شدم از ناتوانی دستهای خودم. از کارهایی که نمی تونم انجام بدم... از حمایتی بیهوده با اشک ...... دیروز مارال...امروز سمیرا وفردا خدا می داند کدام دختر بلوچ ،ترکمن یا سیستانی .......... دلم برای ناتوانی خودم می سوزد...برای خودم و برای سهم نداشته ی دخترانی که تنها پناهشان دیوارنامطمئن مدرسه ایی است که گاه توهین معلم احمقی تمام آن را در دل نازکشان به یکباره فرو می ریزه.......
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر