آسمان صاف است...صافِ صاف. ماه آن گوشه است... کامل. ستاره ها،... جای قدیمیشان لابد.... نمی دانم شاید کمی جابجا شده اند... اهمیتی ندارد....کمی اینورتر یا آنورترکه به جایی بر نمی خورد....باد هم سرگرم کار خویش....مثل هر شب ،راه خود را کج می کند..پرده های اتاق را بی حال تکان می دهد ونمانده ...می رود.. اما یه چیزی آشفته است....مخم با تکان های شدید دستگاه های دندان پزشکی تکان خورده....بهانه ی خوبی است برای کز کردن گوشه ی ایوان و خیره شدن به نقطه ای سیاه درون شب....اما .. فکر کنم دکتر (ج) همراه دندانم ..مقداری از مخ ورم کرده ام را هم کشید...خودم دیدم.... زیر لاشه ی دندان وخون ...همان مقدار باقی مانده هم سر جایش نیست...- انگار که از همان اول سر جایش بود-....ولی خیلی پرت افتاده ...پرت شده ام...پرت...مثل وقتی که راننده ...آب دهان دود زده از سیگارش را به بیرون تف می کند.... من هم ..این گوشه... روی ایوان....در سیاهی ... پرت شده ام..مثل یه تف.....
۱۳۸۸ تیر ۱۵, دوشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر