۱۳۸۹ شهریور ۱۲, جمعه

برای آذر

سلام.آذر عزیزم
برات اینجا می نویسم چون نه ایمیل هام سند میشه و نه نظرهایی که برای بلاگت میذارم.
خوبی آذر من؟
هزاران بار تبریک ......نمی دونی چقدر براتون خوشحالم.
آذر اینجا و اوضاع و احوالش گفتن نداره.همه خوبن ...همه زندگیهاشون رو دارن و غم وغصه هاشون رو.و من باید مواظب باشم غم و غصه هام و مشغله هام وارد زندگی هاشون نشه.
پذیرفتن تدریس دوره ی ادبیات فارسی کار اشتباهی بود.تقریبن تمام وقت من رو گرفت. از 8 مرداد تا به حال به کارای خودم نرسیدم.هم استرس تدریس ، هم درگیری کار همه عذاب آوره.نه اینکه سخت باشه ولی تدریس برای معلمایی که همه فکر می کنن از تو محق ترند کار طاقت فرساییه.از طرفی چیزایی رو تدریس کنی که اصلن نه دوستشون داری نه بهشون پایبندی. این از او غلطاییه که هیچ وقت دیگه انجامش نمی دم.
آذر....خوبی؟ پسرمون خوبه؟ مامان خوبه؟فهمیدم که سهیل ایران.. امیدوارم بهش خیلی سخت نگذره.
میدونی که دوست دارم...... دوستون دارم و از گفتنش هم خسته نمیشم....
از تظاهر به روزه خسته شدم.... حالم از دین بهم میخوره....باید یه کمی بخوابم...فردا کلاس دارم..تا آخر هفته باید بجنبم...
آذر مواظب خودتون باش.........
نمی دونم چی نوشتم...خسته ام ..خیلی... خیلی.....

هیچ نظری موجود نیست: