بی پرده .....
بی ایما و اشاره.....
بی حاشیه.....می گویم.....با زبانی که....نمی دانم هنوز قادر به فهم آن هستید یا نه......
ایرانمان را به ما بازگردانید........
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه
به رویا می ماند...........
به رویا می ماند
آمدنت
و احساسم آیا دوباره شوخی اش نگرفته است؟
آیا دوباره کودکی اش باز نگشته است؟
آیا دوباره خوابهایش ؟؟؟؟؟؟
انگشتانم را بر پوست رویاهایم می کشم.....
هنوز شب است.....
برای تو اما
مدتی است سپیده دمیده است....
ومن به تمام ذراتی که تو را درک می کنند حسود شده ام......
آمدنت
و احساسم آیا دوباره شوخی اش نگرفته است؟
آیا دوباره کودکی اش باز نگشته است؟
آیا دوباره خوابهایش ؟؟؟؟؟؟
انگشتانم را بر پوست رویاهایم می کشم.....
هنوز شب است.....
برای تو اما
مدتی است سپیده دمیده است....
ومن به تمام ذراتی که تو را درک می کنند حسود شده ام......
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۵, شنبه
با شرح
وقتی دوست داری ...وقتی حس دوست داشتن در تو هست....وقتی هنوز قلبت به خاطر مردن یه جوجه گنجشک فشرده میشه....وقتی باریدن بارون اشکاتو سرازیر میکنه...... وقتی تمام وجودت پر میشه از هیجان بهار......وقتی صبح ، انگشتات رو حرکت میدی و می بینی که تکون می خورن....وقتی حس عجیبی تمام بدنت رو فرا میگیره و یواشکی خودتو نیشگون می گیری ومی بینی که دردت میاد........
اونموقع است که از بودنت لذت میبری ....اما همیشه یه چیزی تو رو می گزه...... یه چیزی لبخندتو محو می کنه...تو نمی فهمیش....هیچ وقت هم سردر نمیاری چرا یهو اینطور تلخ میشی......تلخ ...سعی می کنی به روی خودت نیاری....این همه مدت حسابی پوست کلفت شدی.....پس باز هم می خندی... به روی همه....سیلی می خوری...باز از رو نمیری...تو خاصیتت عشق ورزیدنه...پس برات مهم نیست کسی درک کنه یا نه..... مهم نیست .....
۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه
فاطی کماندو
از کارای تصفیه حساب خسته شدم..... بدتر از همه گذر از هفت خان دانشگاست....که فکر می کنم رستم هم اگه بود نمی تونست از این هفت خان به راحتی عبور کنه.
واژه ی فاطی کماندو.....
فاطی کماندو....اصطلاحی است منفور... که دانشجوها به چند بانو ی !!!!انقلابی بیکار و بیعار ملبس به لباس برتر!!!!!!!!( چادر)؟؟؟؟؟؟؟...... داده اند.... فاطی کماندو ها که به علت طرز پوشش و رو گرفتن بی شباهت به عقابهای بی بال تیز چنگال نیستند، از درهای ورودی و محیط امن و بی خطر!؟!؟! دانشگاه محافظت می کنند وبا چشم تیز بین مانتو ها و مقنعه ها و شلوارها رو اندازه می گیرند که مبادا تنگ و کوتاه و خیلی عقب رفته باشه......دختران و پسران پر شور باید با ریش و پشم و ترجیحن بدون هیچ آب و رنگی وارد محیط انقلابی اسلامی شوند.....پیرو خط رهبری و شهدای گمنام( که سینه ی قبرستان دانشگاه) جا خشکانده اند باشند .از راهروهایی عبور کنند که تمامن با عکس ها و پوسترهای بسیج و ارتش و سپاه پاسداران و .....پر شده و به آهنگ ها و شعار های انقلابی واکنش مثبت نشان دهند.... کتاب های دینی در دست داشته باشند و از غرفه های دائمی دینی - آیینی- جنگی، همراه با آلات و ادوات مبارزه با استکبار جهانی از قبیل مهر و جا نماز و روسری های اسلامی و ......دیدن کنند. (هرچند عده ای دانشجویان از خدا بی خبر؟!!!! ، جلف و عروسک وار؟؟؟؟ به دانشگاه پای می گذارند.....اما شماتت و سخت گیری های این بانوان پرکار که از راه قانونی و دینی ....یک لقمه نون حلال!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ سر سفره می برند.....در امان نیستند و اغلب از ورودبه محیط دانشگاه منع می شوند.....دوباره به خیابان ها سرازیر می شوند ووووووو .......واین فاطی کماندو های پاک و مطهر، گردن افراشته تر، نون حلال سر سفره هایشان می برند...من الله توفیق...............
۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۳, دوشنبه
مهرانه حالش خوبه.......
تصفیه حساب بیشتر از حدی که فکر می کردم درد سر داشت........ هنوز هم درگیرشم..... خیلی خوابم میاد......دیروز روز معلم بود...... و من امسال معلم خشنی بودم.......عصبی.... کلافه......پکر.......تنها حسن کار فرار از محیط خونه است..... و بیرون رفتن از خودم..........و رانندگی در دشت .....عالیه....و من عاشق رانندگیم.........
و اینکه من هنوز افکارم گسیخته و نافرمانه...........ومن ....
اشتراک در:
پستها (Atom)