۱۳۹۰ خرداد ۲, دوشنبه
ورود خودم رو به وبلاگ فیلتر شده ام خیر مقدم می گم।تا قبل از اینکه vpnرو فیلتر کنند!!!! اینجا اومدم।این نشون میده که ما در خانه ی خودمان هم غریبه ایم।این چند وقت حوادث تلخ و شیرین زیادی اتفاق افتاد।ازدواج خواهر زادم ، فوت خاله، مسدود شدن حساب بانکی،.....خیلی چیزای دیگه।اما خوب هنوز هم زندگی جریان داره। به سر بالایی تندو بدقلقی رسیدیم।هیچ کس همت گذشتن از این سربالایی رو نداره، همه منتظر بقیه اند।یه امام زمان علم کردند معلوم نیست کدوم جهنم دره ای مونده।ملت خودشو خفه کرد با دعا خوندن و التماس کردن।کاش می دونستن این گور توش مرده نیست.......
۱۳۸۹ بهمن ۱۶, شنبه
در حالیکه ملت ایران از زور خوشحالی ، با به یاد آوردن روزهای 57 دندان قروچه می کنند، دولت مردان و پاچه خواران جمهوری ، اینبار به فکر پایگاه دیگری در مصر هستند تا برادران عربشان ، با خیال راحت خود را به بلای انقلاب دچار کنند. در اینجا ، زورگیران و باجگیران در کوچه و خیابان ، امان از مردم گرفته اند ، تا مردم سرزمین های دیگر خود راار مهلکه ی نداری و فقربرهانند....اینجا ایران است، و ما ملت از خوشی زیاد دندان قروچه مان گرفته است.......................
۱۳۸۹ دی ۱۹, یکشنبه
تعزیه روز عاشورا.....
خانه از پای بست ویران است خواجه در بند نقش ایوان است
در خیابانهای محلمان قدم میزدم و مردمی را می دیدم که سر هر کوچه ایستاده ا ند یا مثل من در حال قدم زدن بودند ،هر یک به دنبال حاجتی از هر نوعی . بعضی ها به دنبال جلب توجه و خوش گذارانی و بعضی ها برای اعتقادشان که سالیان سال است که آنها را باور دارند و برایشان نوعی ارزش تلقی میشوند .این مقدمه چینی ها برای گفتن صحنه هایی بود که دیدم و افسوس خوردم به حال این ملت ،ملتی که جوانانش آنقدر در فشار هستند که این چند روز محرم برایشان یک بهانه عالی برای خوشگذارانی است . جوانانی که بلند میخندیدند و بعد میگویند نخندید گناه است .نمیدانم به ملتی که خنده را گناه میداند چه بگویم و چه اسمی برایش بگذارم !در طرف دیگر کسانی هستند که از کشته شدگان کربلا حاجت هایی دارند و با گریه و زاری از آنها طلب میکنند . خانمی را دیدم پرچمی که سر کوچه روی گهواره گذاشته اند را بوس میکند و صورت فرزند نوزادش را به آن پرچم می مالد بی آنکه به این فکر کند که این پرچم چندین روز است که در اینجاست و هزاران میکروب رویش وجود دارد که شاید برای نوزاد خطرناک باشد .مگر یک تکه پارچه که رویش اسم اشخاص نوشته شده چه قدرتی دارد ، از آن تکه پارچه برای فرزندان خود چه میخواهند این ملت ؟!!در جلوی هیئت عزاداری دیگری علامتی (علم) گذاشته بودند و حدود 10 نفر دستان خود را به این تکه آهن گره کرده بودند و اشک می ریختند و گاهی اوقات با دست دیگرشان به سر خود می زدند ،کمی ایستادم و تماشا کردم واقعا نمیدانستم به نادانی این افراد بخندم یا زار زار گریه کنم .نوبتی هم که باشد نوبت آتش زدن خیمه ها بود .همه جمع بودند و آتش را نگاه میکردند و گریه میکردند و بر سر و سینه ی خود میزدند که این قسمت ،قسمت قابل تحمل این مورد است و قسمت جالبش این بود که به محض خاموش شدن آتش ملت انگار که گنجی در جلوی چشمانشان باشد به سوی خیمه ها حمله کردند و تکه پارچه های باقی مانده را برمی داشتند و میگفتند تبرک است .
عدالت آسمانی
چندروز پیش این مطلب رو خوندم جالب بود.....
یادحرف یکی می افتم که می گفت «من تو خرید هرچیزی همیشه یه صفر کم دارم...»
یه روز 3 تا پسر بچه میرن پیش ملا نصرالدین میگن ما 10 تا گردو داریم میشه اینارو با عدالت بین ما تقسیم کنی؟ملا می گه با عدالت آسمونی یا عدالت زمینی؟بچه ها میگن خوب عدالت آسمونی بهتره با عدالت آسمونی تقسیم کن.ملا 8 تا گردو می ده به اولی 2 تا می ده به دومی دو پس گردنی محکم هم می زنه یه سومی بچه ها شاکی میشن می گن این چه عدالتیه ملا؟ملا می گه خدا هم نعمتاشو بین بنده هاش همینجوری تقسیم کرده
اشتراک در:
پستها (Atom)